[vc_row][vc_column][us_single_image image=”5823″][vc_column_text]

بذارید براتون یه داستان کوتاه بگم…

من تا چشممو باز کردم از هفت سالگی تو دکون پدرم شروع کردم به کارگری کردن و پادویی و از همون روزای اول کودکی منظور برنامه های تلویزیونی رو از کودکی درک نکردم.راستش استانداردهای کودکی من و برخی از هم نسلای من با استانداردهای رسانه های دهه ی شصت تا حالا فرق داشت. من تمام خستگی یک کودک کار رو درک کردم ! وقتی که ساعت یک ربع به ۹ شب می شد و تو خستگی مفرطی که از صبح زود تا آخر شب رو تنم نشسته بود دنبال برنامه ی شب بخیر کوچولوی خانم مریم نشیبی رو می گرفتم تا زورزورکی روی صندلی مشتری بشینمو و رادیو رو بغل کنمو به صدای مهربونشون گوش بدم و خوابم ببره تا وقتی که پدرم می خواست مغازه رو تعطیل کنه بیدار شم که بریم خونه .مادرم همیشه مخالفت میکرد که پدرم منو به مغازه ش می برد اما خب! زورش به پدرم نمی رسید  ومجبورمی شد چیزی نگه! ولی می دیدم که همیشه تو تنهاییش یه گوشه کز می کرد و اشک می ریخت!خب اینا رو نگفتم که بگم پدرم چقدر بی رحم بود ! گفتم که بگم پدرم خیلی منو سخت بارآورد وتو این سختی ها بود که در سن ۲۶ سالگی تو سال۱۳۸۴ بدون هیچ کمک خانوادگی و رانتی! جوانترین کارخونه دار گیلان شناخته شدم!اما اینو بگم که قبل از هر چیز مرهون لطف یک ابرکارآفرین ایرانی هستم و اون هم آقای ایوب پایداری مالک مجموعه کارخانجات میهن هست که با سپردن مسوولیت فروش در بخش شهرستانها و بعدشم صادرات اولیه شون تو سالهای ۸۰تا۸۲ از من با اون سن کم  یه کارآفرین ساخت .در واقع من ساختن و پرورش کاریم بعد از پایان تحصیلات لیسانسم از دانشکده مدیریت و حسابداری دانشگاه تهران در رشته ی مدیریت بازرگانی و ورودم به کارخونه ی بستنی میهن شکل گرفت. و بعد از سه سال تجربه و تلاش شبانه روزی تو اون کارخونه یه چیزایی یاد گرفتم و افتادم تو راهی که الان توشم.اگه الان بهتون بگم که کل سرمایه ی اولیه من تو سال ۸۲ فقط و فقط ۳میلیون تومن بود شاید باورتون نشه ! اما من با شریک شدن با دو تا از همکارام تونستم یه کارگاه اجاره ای رو راه بندازم و بعدشم با خرید قسطی زمین تو شهرک صنعتی پایه های یک کارواقعی صنعتی رو تو بخش صنایع غذایی با یه برندی که برای اولین توسط من ثبت شد به نام ( لیکو ) بزنم .بعد از ۴ سال پای تولیدات کارخونه ی لیکو به عراق و بعدشم به افغانستان و امارات و عمان هم باز شد .اما مسیر من در یک جا نشینی نبود.فوق لیسانسمو تو دوران رشد کارخونه تو رشته ی مدیریت بازرگانی-بازرگانی بین الملل گرفتم  و دلیلشم این بود که فهمیدم واقعا هیچی فهمیدم  نمی فهمم و بعداز خوندن هزاران کتاب در حوزه های مختلف احساس بی سوادی و ناآگاهی می کردم .تو دانشگاه گیلان تو شهر رشت بعد از حدود سه سال فوق لیسانسمو گرفتم. با تحریم هایی که شروعش تو دولت ششم و هفتم بیشتر شد من و کارخونه دارای متوسط هم قطارم دیگه نمی تونستیم رو پا بمونیم . حالا دیگه چند صد میلیون از پولای کارخونه رو هم تعداد زیادی نماینده که چه عرض کنم !کلاهبردار بردنو و منو با چکای برگشت خوردشون تنها گذاشتن و رسیدم به خونه ی صفر.نشستم مدل فروش و بازاریابیمو تغییر دادم و تولید رو دوباره بعد از یه وقفه ی یک ماهه با ۳۴ نفر از کارگرای کارخونه راه انداختم .اما این بار دیگه مدل کلا تغییر کرده بود. یکی که تو یه پوزیشن کارخونه داری می افته اونم تو دوره ی جوونی یه طورایی قیافه ش و نگاهش نسبت به پیرامونش عوض میشه و فک می کنه که خیلی توانایی داره .این خصلت همه ی کارآفرینای واقعیه .اما بعد از اون فشار سختی که حاصل کلاهبرداری اون شیادا بود من باید یه فرصت احیا به خودم می دادم تا این ققنوس آتیش گرفته رو دوباره احیاش کنم .خیلی دوست داشتم که دکترای تخصصی مو در رشته ای که براش ساخته شدم بگیرم.این شد که تو سالهای ۹۲و۹۳ونهایتا۹۴ تو دانشگاه و آزمون سراسری شرکت کردم و بالاخره با بالاترین نمره وارد این مقطع شدم.همون موقع هم بعد از سه بار آزمون دادن با رتبه ی عالی وارد مقطع دکترای تخصصی مدیریت بازرگانی -مدیریت بازاریابی دانشگاه علوم و تحقیقات شدم که با رتبه اول با معدل پژوهشی ۱۹/۷۳ هم پیش از چند نفر دیگه ازهمقطارام فارغ التحصیل شدم. همون موقع بود که برای دوره ی تنفسی خجالتو گذاشتم کنار و با شروع تدریس تو دانشگاه اسلامشهر از سال ۱۳۹۳ رفتم تو یه شرکت واردات و صادرات شروع به فروش و بازاریابی بین الملل کردم .یک سال  تو همه ی منطقه CIS و GCC( همسایه های ایران) رفتمو نماینده محصولات اون شرکتو گرفتم .داشتم واقعا کاری رو میکردم که باید . تا زمان فارغ التحصیلی تو سال ۹۸ مشاور ۱۶۰شرکت داخلی و بین المللی شدم و تو همون موقع هم دوباره کارخونه ها راه افتادن و کمک کردم که کارخونه های بیشتر از دوستانم به بار بشینه .

حالا هم که دارم با شما صحبت می کنم می دونم که هزار سوال و جوابو تو ذهنت بالاو پایین کردی و داری به خودت فکر می کنی .

 [/vc_column_text][/vc_column][/vc_row][vc_row][vc_column][vc_column_text][/vc_column_text][/vc_column][/vc_row]